کانون های پنهان و تئوری توطئه

احسان سلطانی

نقدی بر کتاب «قدمت روی چشم ، چهرۀ ایران امروز»

معرفی کتاب

کتاب قدمت روی چشم اثر مشترک «سرژ میشل» و «پائولو وودز» [انتشارات برنارد گراسه ، پائیز 2010] تلاش دارد تا چهرۀ جدیدی از ایران امروز را برای مخاطبان خود به تصویر بکشد .

سرژ میشل متولد سوئیس ، معاون مدیر مسئول روزنامه فرانسوی زبان لوموند می باشد که برای اولین بار در دسامبر 1998 به عنوان خبرنگار فیگارو به ایران می آید و در ژانویۀ 1999 اولین مقالۀ خود را در ارتباط با بیانیه وزرات اطلاعات در خصوص قتل های زنجیره ای می نویسد. موضوعی که به گفتۀ خود «بر تمام دوره اقامتش در ایران سایه می افکند»[1] وی در سال 2002 ایران را ترک می کند اما با توجه به پرونده مفتوح امنیتی که برای وی به دلیل نگارش مقاله ای جامع در خصوص دستگیری های گستردۀ یهودیان از جمله 13 تن در شیراز و اصفهان که به اعدام محکوم شده بودند تا سال 2006 تمامی درخواست های ویزای وی رد می شود.

پائولو وودز متولد هلند ، عکاس روزنامه ها و مجلاتی همچون تایمز،نیوزویک و لوموند است که پیش از «قدمت روی چشم» به همراه سرژ میشل مشترکاَ چهار کتاب دیگر نیز نوشته اند.آنها در بهار 2005 در پاریس تصمیم می گیرند کار مشترکی درباره ایران منتشر کنند و در همین راستا طرح کلی کار «ارائه چهره از یک سری ایرانیان خوشبخت»[2]را به ناشر می دهند و ناشر عنوان کتاب را «ایران خوشبخت» تعیین می کند.پائولو در می 2005 موفق به اخذ ویزا می شود و کار کتاب را از همان تاریخ آعاز میکند و سرژ میشل در دسامبر 2006 پس از چهار سال رد درخواست ویزا ، مجدد موفق به دریافت اجازۀ ورود می شود.مدت زمان این اقامت بسیار کوتاه بود و پس از اتمام مهلت ویزای اولیه از تمدید ویزای آنان جلوگیری می شود و پس از 2 سال مجدداً در فوریۀ 2009 برای سی و یکمین سالگرد انقلاب به ایران می آیند و 3 ما پس از آن نیز برای پوشش انتخابات ریاست جمهوری با درخواست ویزای آنان موافقت می شود. مصاحبه ها و روایت هایی که از چهرۀ ایران امروز توسط این دو نویسنده در کتاب منتشر شده است محصول این رفت و آمدها و اقامت های جسته و گریخته در ایران است که مشخصا حوادث پس از انتخابات سایۀ سنگینی را بر روی کتاب انداخته و برخی اظهارنظرها در خصوص شرایط سیاسی و اجتماعی ایرانِ پیش از انتخابات را تحت الشعاع خود قرار داده که سرژ میشل نیز خود به این موضوع معترف است.[3]

این کتاب متشکل از پیشگفتار ، مقدمه ای تقریبا طولانی [نگارنده این سطور بر این باور است کتاب از این مقدمۀ طولانی که بعضا دچار آشفتگی و پراکندگی موضوعی نیز شده است رنج می برد] و 45 فصل می باشد .نویسندگان سعی نموده اند تا از برخی خلقیات ایرانیان چون فرهنگ تعارف ، اهمیت جشن ها از جمله مراسم ازدواج در بین آنها، از نقش پیکان در اقتصادش تا جایی که به آن لقب دائرة المعارف اقتصاد ایران می دهند ، از تئوری توطئه ، تخت جمشید،تفاهم دیدگاه در ارتباط با همجنسگرایی بین مردم و نظام،عشق به صیغه، انرژی هسته ای ، انتخابات و برادرانی که یکی بسیجی و طرفدار احمدی نژاد و دیگری اهل موسیقی و سینما و طرفدار میرحسین موسوی است ، در ارتباط با رنج بورژوازی ایران از هویت شیزوفرنیک و دوگانه ای مبتنی بر عقدۀ حقارت و عقدۀ خودبزرگ بینی ، چند دختر و پسر که باور دارند هر چقدر آزادی بخواهند در ایران وجود دارد و خلاء کاباره ها را با برگزاری پارتی جبران می کنند ،از بسیجی هایی که وقتی جنگ شد برای حفظ کشور و انقلاب به خطوط مقدم جبهه رفتند و پس از جنگ به کارهایی چون شبیخون زدن به مهمانی های شبانه و بو کردن ته لیوان ها برای حفظ انقلاب روی آوردند و مسائلی اینچنینی برای مخاطبین خود سخن بگویند.

«سرژ میشل» و «پائولو وودز» هدفشان از انتشار کتاب «قدمت روی چشم» را تشریح جامعه ایران در لایه های مختلف فکری از مردم عادی گرفته تا مسئولین به دور از هرگونه بزرگنمایی یا کلیشه های همیشگی برای مخاطبین خود بیان کرده و می نویسند :« هر دو با هم موافق بودیم که باید بر علیه کلیشه هایی که ایران پس از انقلاب را سیاه جلوه می دهد مبارزه کنیم؛… ما که یقین داشتیم رویکردمان کاملا بدیع و بجاست،میخواستیم ثابت کنیم کنیم که ایران در یک گروه آیت الله قرون وسطایی که مردم ویژه و آزادیخواه خود را سرکوب می کنند خلاصه نمی شود . ما می خواستیم کشور ایزوله شده و بکری را توصیف کنیم که بدور از غوغای اقتصاد جهانی شدۀ ما ، روزگار نسبتاً خوبی را می گذراند.می خواستیم ثابت کنیم که یک انقلاب دیگر به زیان اکثر ایرانیان خواهد بود و آمریکائی ها با رویای «تغییر رژیم» یکبار دیگر راه اشتباهی را در پیش گرفته اند.ما می خواستیم مردمی را نشان دهیم که زندگی معمولی و خوشایندی داشتند،خود را با نظام سازگار کرده بودند ، حتی از آن سود نیز می بردند و به این لحاظ به دوام عمرش کمک می کردند خلاصه اینکه می خواستیم نشان دهیم ایران کره شمالی نیست.»

سرژ میشل همچنین می گوید قصد داشته تا دوگانگی های ایران را برای جهانیان به تصویر بکشد:

«از لحاظ ظاهری ایران فرق چندانی با زادگاهم نداشت.علی رغم تصویر ذهنی من از یک شهر «شرقی» ، تهران مملو بود از آسمانخراش های مدرن،اتوبان های عریض ،رستوران ها و فست فودهای متنوع و شعبات بی شمار بانکی که تعدادشان حتی بیش از بانک های زادگاهم بود.اما تفاوت بین کشورهایمان در عرصه های دیگری همچون فرهنگ و طرز تفکر مردم پنهان بود.کم کم فهمیدم که به ایران باستانی و اسطوره ای قدم نگذاشته ام ، بلکه وارد امپراطوری ظواهر شده ام و از این بابت خرسند بودم.جاذبه کار تازه ام دقیقا در مشاهده این دوگانگی بود: دو گانگی میان ظواهر فریبنده و کلمات فرار، میان اسطوره و ملموسات روزمره،میان کلیشه های ذهنی ما غربیان و ایران حقیقی امروز،من شجاعانه قصد داشتم این دوگانگی را به پشتوانه کارت خبرنگاری ام برای جهانیان روشن سازم…

از خود پرسیدم چرا شناخت غربیان از ایران پس از انقلاب اسلامی اینچنین «کلیشه ای»شده؟ کلمه «ایران» تصویر «زن های چادری» یا «بنیان گرایی دینی» را در ذهن اکثر غربیان تداعی می کند.آیا این عدم اگاهی ما ، از عقدۀ پنهان خود بزرگ بینی غربی ناشی می شود؟ آیا ایران تبدیل به یک دشمن غیر واقعی کشته؟ آیا تبلیغات منفی رسانه ای باعث تیرگی وجهه ایران شده یا عدم آگاهی غربیان از فرهنگ پیچیده ایرانیان باعث و بانی این قضیه است؟ با گذشت زمان ، با خواندن کتاب های متفاوت و آشنا شدن با «مردم عادی» فهمیدم که این دوگانگی ، که از روز اول مرا محسور کرده ، باعث ایجاد ابهام در اذهان غربیان گشته به طوری که گفتمانشان را در مورد ایران پیچیده کرده است.»[4]

 

 

تئوری توطئه

بخش نهم کتاب 444 صفحه ای «قدمت روی چشم» به مسئله « تئوری توطئه » در میان ایرانیان اشاره دارد تا آنجا که در یک سیر تاریخی تمامی مردم ایران گرفتار توهم توطئه هستند و تصور می کنند هر اتفاقی که در کشورشان و دنیا افتاده است متاثر از اقدامات از پیش طراحی شده برخی کشورهای خارجی بوده است و از آن به عنوان یک حس مشترک بین مردم و دولت با تمام تفاوت هایی که بین آنان وجود دارد یاد می کنند.

نویسنده کتاب تکرار مداوم تئوری توطئه را در مکالماتش با مردم ناخوشایند خوانده است و پس از چندین مصداق داخلی ، خارجی و نهایتا با یک اغراق عجیب ایران را مستعدترین کشور جهان در زمینه تئوری توطئه می نامد:

« ناخوشایندترین مکالماتم در بزم های شمال شهر تهران این بود که مدام با تئوری توطئه روبرو می شدم…

با وجود شرکت در انقلاب ، از آنجا که رژیم کنونی به مذاق بعضی خوش نمی آید ، آنها می خواهند ثابت کنند که انقلاب در حقیقت دسیسۀ قدرت های خارجی بوده است(همان قدرت های خارجی که این بورژوازیها می کوشند از آنها الگوبرداری کنند و از معاشرت با دیپلمات هایش به خود می بالند)

[مردم ایران می گویند] انقلاب کار انگلیس ها بود که سلطۀ آمریکا بر ایران را تحمل نمی کردند.این انگلیس ها همچنان به دنبال غلبه ایر ایران هستند.

انقلاب کار آمریکا بود که نمی توانست ببیند ایران دارد در خاورمیانه به یک قدرت بزرگ تبدیل می شود و آنقدر مدرن و پویا شده که به زودی می تواند از زیر یوغ آمریکا بیرون آید.

برنامه حملات تروریستی به برجهای دوقلو آمریکا در 11 سپتامبر 2001 مو به مو توسط «سیا» طرح ریزی و اجرا شده بود تا آمریکا بتواند به افغانستان و عراق حمله کرده ، ایران را محاصره کند.

حالم از احمدی نژاد بهم می خورد اما در مورد هلوکاست حق با اوست.

رانندگان تاکسی فحش زمین و زمان را به راه بندان می دهند ولی مقصر اصلی را برنامه ریزی غلط شهری نمی دانند بلکه راه بندان را حاصل توطئۀ موساد و سیا می پندارند.گویا دست های پنهان جاسوسان خارجی عمدا این راه بندان ها را ایجاد می کنند تا روحیه ایرانیان را ضعیف کنند و جلوی پیشرفت و استقلال ایران را بگیرند.

این پدیده واقعا برایم حیرت آور بود با وجود تمامی تفاوتی که میان دولت و مردم وجود دارد هر دو اعتقاد راسخی به تئوری توطئه دارند….وقتی مسئله را عمیق بررسی کردم دیدم ایران مستعدترین کشور جهان در زمینۀ تئوری های توطئه است.»

مسائلی که سرژ میشل به عنوان تئوری توطئه نقل نموده است و نهایتا از ایران به عنوان مستعدترین کشور جهان در زمینه تئوری توطئه یاد کرده از چند جهت قابل بررسی است:

بیان برخی فرضیات رایج بین مردم چون دخالت برخی کشورها در وقوع انقلاب و اتفاقات پس از آن به عنوان تئوری توطئه در حالی است که در بخشی از مقدمه کتاب به مسئله دخالت ها و اقدامات مستقیم کشورهای خارجی در تاریخ ایران اشاره شده، ناخوشایند بودن طرح فرضیاتی اینچنینی برای سرژ میشل با توجه به اینکه بر دیگر دخالت های بیگانگان در طول تاریخ ایران صحه میگذارد نوعی تناقض در کتاب ایجاد نموده است:

«… ایرانیان ملتی هوشمند ، هنر دوست و ریزبینی هستند و میل چندانی به اسلحه به دست گرفتن از خودشان نشان نمی دهند.ایرانیان در تاریخ دائما نقش قربانی را بازی کرده اند که برای من شخصاً کاملاً آشناست.ایرانیان به فواصل منظم پیشرفت های قابل ملاحظه ای را شاهد بودند ولی اعصار طلائیشان توسط مهاجمانی خونریز و بی فرهنگ منهدم شده است.مغول ها در قرن دوازدهم سلسله فرهیختۀ سلجوقی را از ریشه سوزاندند.افغان ها با قشون فیل های خود در سال 1721 اصفهان را به خاک و خون کشیدند.پیش از آنها در قرن هفتم اعراب اولین دین یکتاپرست جهان یعنی دین زرتشت را تقریبا به نیستی کشاندند.دینی که سراسر صلح است و ستایش طبیعت.اسکندر که در ظاهر باسوادتر از سایر اشغالگران بود ، با کمال بی رحمی میراث تخت جمشید این جواهر پر شکوه دوران هخامنشی را به آتش کشید.نزدیک تر به ما ، انقلاب مشروطه در 1905 به خاک و خون کشیده شد :انقلابی که نوید دموکراسی در شرق بود.در جنگ جهانی دوم ، شوروی و انگلیس خاک ایران را با خونسردی تمام بین خود تقسیم کرده بودند ، تقسیمی نابرابر به نفع انگلیس ها که جنوب را از آن خود کرده بودند و بدون آنکه خم به ابرو بیاورند یا سهمی به کسی بدهند از نفت ایران به مدت نیم قرن آزادنه بهره برداری کردند.وقتی مصدق در سال 1951 قد علم کرد تا نفت را ملی کند ، سازمان سیا ، کودتایی را به راه انداخت و با پخش کیسه کیسه دلار میان برخی روزنامه نگاران ، افسران و اوباش به راحتی نفت را بازپس گرفت.»[5]

نویسنده به کرات از دخالت دیگر کشورهای خارجی در همین 100 سال گذشته در ایران سخن به میان آورده و به عنوان مثال از به یغما رفتن انقلاب مشروطه ، اشغال شمال و جنوب ایران توسط قوای نظامی بیگانه و تسلط بر منابع نفتی یا دخالت مستقیم سرویس های خارجی ذی نفع در ناکام ماندن تلاش های محمد مصدق نوشته است با این وجود چگونه فرضیاتی چون دخالت مستقیم کشورهای خارجی یا حداقل تلاش آنها در جهت خط دهی و جهت دهی به منظور بهره برداری از اتفاقات سی و اندی سال پیش یا حوادث پسین آن تحولات ، عاری از هر گونه دخالت کشورهای خارجی ارزیابی شده و فرضیات اینچنینی توطئه خوانده می شود؟

اگرچه انقلاب ایران یکی از مردمی ترین دگرگونی های سیاسی قرن نوزدهم بود و نقش دولت های خارجی در این رویداد تاریخی آنچنان که بسیاری ایرانیان به زبان می آورند قابل لمس نیست و آنچنان که «میل کوپلند» افسر سابق سیا [ 6 ] میگوید غیرممکن بوده است :«آنچه آمریکا در ایران می کرد بر پایه تن دادن به واقعیت بود.به استثناء پذیرفتن سقوط شاه.بر اساس تجربه 1953 ما بر این باور بودیم که جمعیت این حرکت مهیب [تظاهرات های خیابانی] را نمی تواند ادامه بدهد.خسته می شود و رها می کند اما مردم از حرکت باز نایستادند.در 1953،ما با جمعیت بیست هزار نفری روبرو بودیم که فریاد می زد«مرگ بر شاه،زنده با مصدق».کاری که ما کردیم،به راه انداختن جمعیتی 20 هزار نفری بود که فریاد می زد«مرگ بر مصدق،زنده باد شاه». اما حامیان آیت الله خمینی در 1979 [چند]میلیون بودند و ما نمی توانستیم این تعداد را در مخالفت با او گرد آوریم.» ، اما وقایع پسین آن و برخی دخالت های خارجی مسیر انقلاب ایران را به صورت کلی دگرگون کرد و با توجه به اسناد متعددی که نه از سوی ایرانیان بلکه از سوی منابع و محققین خارجی از این دخالت ها منتشر شده گواه این مدعاست ،اسنادی که در کش و قوس و زد و خوردهای سیاسی و بین جناحی آنها منتشر گردید و در برخی دادگاه ها صحت آنان به شکل جدی مورد بررسی قرار گرفت به طوری که نمی توان آن را تئوری توطئه خواند[ لااقل از سوی ایرانیان] ، از جمله این دخالت ها و جهت دهی به فعالیت ها نقش راکلفر و کسینجر در طراحی « تسخیر سفارت آمریکا و گروگانگیری دیپلمات های آمریکایی» می باشد.

در سال 1982 «مارک هولبرت Marc Hulbert» روزنامه نگار و محقق آمریکایی در کتاب «طراحان یک ماجرا Interlock» نتیجه تحقیقات خود را با اسناد مهمی که بارها در کنگره آمریکا مورد بررسی قرار گرفت منتشر نمود پس از آن نیز «روبرت پاری» تحقیقات هولبرت را پی گرفت و حتی در خصوص فروش اسلحه از سوی آمریکا و اسرائیل در زمان جنگ ایران و عراق پرده برداشت.

کتاب های متعددی در این زمینه نگاشته شد که موید این موضوع می باشد ، از جمله آنها می توان به :

روبرت پاری ، راز اکتبر سورپرایز،حیله یا خیانت؟ 1993 Trick or treason , The October surprise mystery و دو کتاب دیگر تحت عنوان «پنهان کاری و مصونیت» و «پرونده های مجهول اکتبر سورپرایز»

اکتبر سورپرایز October Surprise نوشته باربارا هونگر Barbara Honegger تاریخ 1989

اکتبر سورپرایز نوشته گری سیک مشاور امنیت ملی ریگانGary Sick تاریخ انتشار 1991

گزارش کمیته تحقیق کنگره امریکا در باره اکتبر سورپرایز که در 1993

Joint Report of the Task Force to Investigate Certain Allegations Concerning the Holding in 1980 of American Hostages by Iran. October Surprise Task Force

نمونۀ دیگری که می توان از دخالت مستقیم کشورهای خارجی در امور ایران ذکر نمود سند مهمی است که روبرت پاری از گزارش الکساندر هیگ به ریگان منتشر می کند بر اساس این سند آمریکا و عربستان به صدام برای حمله به ایران چراغ سبز داده بودند و از سوی دیگر در ادامه تحقیقات خود نشان می دهد که ریگان شخصا مجوز فروش سلاح به ایران از طریق اسرائیل را امضا می کند.[7] 

روبرت پاری در توضیح این سند می نویسد:

«…يكى از اين مدارك، دو صفحه است. عنوان آن “نكات درخور گفتگو” است و آلكساندر هيگ، وزير امور خارجه امريكا، آن را براى توجيه ريگان، رئيس جمهورى، تهيه كرده‏است. مهر ” فوق سرى / حساس ” را دارد. سند سفر اول هيگ به خاورميانه را در آوريل 1981، حكايت مى‏كند.

در گزارش، هيگ مى‏نويسد او تحت تأثير « مجموعه اطلاعات » ( پيرامون نقش امريكا و اسرائيل در فروش اسلحه ) قرار گرفته است. هردو، انورالسادات، رئيس جمهورى مصر و ملك فهد، پادشاه عربستان توضيح مى‏دادند كه ايران قطعات يدكى تجهيزات نظامى ساخت امريكا را از راه اسرائيل دريافت مى‏كند«. اين امر بسا براى پرزيدنت ريگان كمتر مايه تعجب بوده‏است. چرا كه واسطه‏هاى او ، با همكارى اسرائيل، در قفاى پرزيدنت كارتر، قرار تحويل اسلحه به ايران، ( در ازاى به تأخير انداختن آزادى گروگانها ) را داده بودند.

اما آلسكاندر هيگ در پى تصديق بالا، تصديق بهت آور ديگرى را مى‏آورد: ” ونيز بجاست تأييد كنم كه پرزيدنت كارتر، از طريق شاهزاده فهد، به عراقيها براى جنگ با ايران، چراغ سبز داده بود”. به سخن ديگر، بنا بر اطلاعى كه هيگ يافته بود، پادشاه سعودى، فهد (اينك پادشاه عربستان)، پرزيدنت كارتر، از قرار، به اميد دست قوى پيدا كردن امريكا در خاورميانه و بر اثر يأس از فشار به ايران و آزاد كردن گروگانها از راه گفتگو، چاره را در برانگيختن صدام به حمله به ايران ديده‏است.

گزارشى كه هيگ نوشته است حاوى جزئياتى در باره « چراغ سبز »است. هيگ تقاضاى مرا براى مصاحبه در باره گزارش خود، نپذيرفت.

… حمله عراق به ايران ،ايران را سخت نيازمند قطعات يدكى براى هواپيماهاى نظامى و نيز تجهيزات نيروى زمينى خود كرد. اما حكومت كارتر همچنان خواستار آزاد شدن گروگانها پيش از تحويل تجهيزات نظامى به ايران بود. اما بنا بر مدارك كميسيون نيروهاى مسلح كنگره كه من در اطاق مدارك يافت، جمهوريخواهها با تحويل اسلحه به ايران موافق‏تر بوده‏اند.»

از سوی دیگر در نوامبر 1986 باب وودوارد Bob Woodward و والتر پینکوس Walter picus مقاله ای را در واشنگتن پست منتشر نمودند.بر اساس این مقاله حکومت ریگان فروش اسلحه به ایران از راه اسرائیل را از همان 1981 چند ماه بعد از تصدی ریاست جمهوری تصویب کرده است. در آوریل 1987 آلفونسو چاردی در میامی هرالد قطعه ای از پازل رابطه ریگان با ایران را یافت. وی نوشت«3 تن از فعالان ستاد انتخاباتی ریگان،در هتل لانفان پلازا در واشنگتن در سپتامبر 1980 با یک فرستاده ایرانی دیدار کرده اند.بنابر فرض،فرستاده پیشنهاد کرده است که گروگان ها به ترتیبی آزاد شوند که موجب پیروزی ریگان در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شود،مشاوران ریگان یعنی ریچارد آلن و لورانس سیلبرمن و روبرت مک فارلین اصرار می وررند که آنها پیشنهاد را مپذیرفته اند ؛اما آنها نام فرستنده را بیاد نمی آورند.»[8]

پس از آن ریچارد برنک در گفتگو با پاری مدعی می شود که بوش عضو هیات مذاکره کننده با آیت الله خمینی بوده است و او را در پاریس دیده است.پاری می نویسد که علت اشتیاقش از برنک این بوده است که حکومت آمریکا او را دروغگو خواند و بر علیهش در دادگاه اقامه دعوا کرد اما نتوانست دروغگو بودن وی را ثابت نماید پاری می نویسد : «من نمی دانم در این محاکمه چرا حکومت بازنده شد .اما اگر حکومت نتانست ثابت کند برنک دروغ می گوید لاجرم واقعیتی وجود دارد و کاری انجام گرفته است»[9]

البته اتفاقات پس از انقلاب 57 از جمله «گروگانگیری» و سپس «چراغ سبز » آمریکا به صدام برای حمله به ایران و مسائلی که در پی آن به وقوع پیوست از جمله فروش سلاح از سوی آمریکا و اسرائیل به ایران که هر کدام چه تبعاتی ناخوشایندی را توانست بر آینده ایران تحمیل کند موضوعات بسیار گسترده و عمیقی هستند که بررسی آنها در یک مقاله انتقادی میسر نیست و دلیل ذکر این موارد در این نوشتار این بود که برخلاف آنچه نویسنده کتاب «قدمت روی چشم» مدعی است که اینگونه «تئوری های توطئه» ساختۀ ذهن ایرانیان است و با ناخوشایند خواندن این قبیل مکالمات به صورت ضمنی مخالف دخالت مستقیم و غیرمستقیم کشورهای خارجی در ایران است، این تحقیقات نشان می دهد که این تئوری ها در همان کشورهای اروپایی و آمریکایی متولد شده و در ایران نیز مانند تمام کشورهای دنیا بازتاب پیدا کرده و در محاورات روزانۀ مردم بیان می گردد.

از سوی دیگر سرژ میشل در بخش « تئوری توطئه» به منظور تائید نوشتار خود در باب تئوری پردازی ایرانیان در پینوشت 8 به کتابی از یوراند آبراهامیان اشاره می نماید، جالب است عبدالله شهبازی نویسنده و مورخ برجسته ایرانی در نقد تعریف تئوری توطئه از سوی آبراهامیان در مقاله ای تحت عنوان «نظریه توطئه و نقد روش شناسی در تاریخ نگاری معاصر ایران» می نویسد:

« مفهوم “تئوري توطئه” بيشتر كاربرد ژورناليستي دارد تا علمي. به‌عبارت ديگر، نوعي حربه تبليغاتي است براي بستن دهان كساني كه به پژوهش در لايه‌هاي پنهان سياست و تاريخ علاقمندند؛ يعني به عرصه‌اي كه از آن با ‌عنوان فراسياست Parapolitics ياد مي‌شود. اين مفهوم فاقد هرگونه تعريف و ارزش علمي است و دامنه كاربرد آن روشن نيست و لاجرم كسي را كه در اين زمينه قلم مي‌زند به سطحي‌نگري و تناقضات جدّي وادار مي‌كند… توجه كنيم كه اين امر به “تئوري توطئه” محدود نيست بلكه در مورد برخي ديگر از مفاهيم نظري در عرصه انديشه سياسي نيز صادق است.» [10]

بدین سان عبدالله شهبازی معتقد است «تئوری توطئه» یک حربه تبلیغاتی برای متوقف کردن پژوهش در لایه های پنهان سیاست است.

آبراهامیان [که سرژ میشل کتاب وی را تائید نوشتار خود معرفی می نماید] در تعریف تئوری توطئه می نویسد:

« اين تصوير چنين است كه ايران صحنه‌اي است كه بازيگران آن از سوي قدرت‌هاي خارجي كنترل مي‌شوند و نقشي كه به عهده گرفته‌اند يا كلماتي كه بر زبان مي‌رانند نيز از خارج تعيين شده است. اين قدرت‌هاي خارجي گويا قادرِ مطلق، كاملاً مسلط و واقف به همه جزئيات هستند و همه حركت‌هاي روي صحنه به فرمان آن‌ها صورت مي‌گيرد. بازيگران، يعني ايرانياني كه در صحنه سياست‌اند، فقط مثل عروسك خيمه‌شب‌بازي دست‌آموز و دست به فرمان نيروهاي خارجي عمل مي‌كنند. آنچه روي مي‌دهد نه از روي تصادف، نه بر حسب ابتكار لحظه‌اي و نه از اراده مستقل افراد نتيجه مي‌شود. همه چيز از قبل طراحي شده، نمايشنامه روي كاغذ آمده و كارگردان و مؤلف اصلي آن، همان قدرت‌هاي خارجي، سرنخ‌ها را به دست دارند. با اين ديدگاه كاري كه براي تفسيرگر سياسي مي‌ماند اين است كه معلوم كند كدام قدرت خارجي كدام بازيگر روي صحنه را در اختيار خود دارد. من اين شيوه تفكر را “شيوه پارانويايي” (تشويش و هراس از توطئه مخفي ديگران عليه خود) در فرهنگ سياسي ايران نام گذاشته‌ام»[11] 

دکتر شهبازی تعریف آبراهامیان را از تئوری توطئه تصویری مطلق گرایانه از دیدگاهی بسیط و سطحی می داند و معتقد است:

« با اين تعريف مي‌توان موافق بود. قطعاً چنين تفكر ساده و عاميانه‌اي نمي‌تواند مورد پذيرش هيچ محقق جدّي باشد؛ و بي‌شك چنين نگاهي در انديشه سياسي معاصر ايران، و نيز در تاريخنگاري معاصر ايران، حضور دارد. ولي زماني كه آقاي آبراهاميان به ذكر مصاديق مي‌پردازد، چارچوب مطلق‌گرايانه فوق را بر برخي پديده‌هاي تاريخ معاصر ايران چنان تطبيق مي‌دهد كه گويي “عامل توطئه” در اين حوادث هيچ نقشي نداشته است؛ و در نتيجه گويي ايرانياني كه در اين حوزه قلم زده‌اند همگي به نوعي “پارانوياي سياسي” مبتلا بوده‌اند؛ هيچ واقعيت عيني آنان را برنينگيخته است و در نگاه بدبينانه آنان هيچ هسته‌اي از واقعيت مندرج نيست.»[12]

مشخصا همان خطی را که آبراهامیان در تعریف تئوری توطئه رفته است ،سرژ میشل در کتاب «قدمت روی چشم» ادامه می دهد ، و از سوی دیگر با مثال اغراق آمیز خود از «رانندگان تاکسی» که حتی ترافیک را نیز کار اسرائیل و توطئه خارجی می دانند تصویری حیرت آور از توهم ایرانیان در ارتباط با دخالت کشورهای خارجی در ایران به مخاطب خود ارائه می دهد و با طرح یک ادعای کمتر شنیده شده از سوی ایرانیان [دست داشتن موساد در راه بندان] و قرار دادن این مدعای اغراق آمیز در کنار دیگر احتمالاتِ قابل اثبات ، این تصویر را به مخاطب می دهد که احتمال دست داشتن عوامل خارجی در دیگر واقعیت های قابل رهگیری ، توهمی ساختۀ همین ذهن بیگانه ستیز ایرانیان است! 

در صورتی که آنچنان که پیشتر ذکر شد بسیاری از مطالبی که به عنوان «تئوری توطئه» از آن یاد شده مسائلی می باشد که در خود غرب تولید شده است از جمله تردید ها در مورد حادثۀ 11 سپتامبر که نویسندگان کتاب از زبان مردم ایران نیز به آن اشاره نموده بودند باید گفت مردم آمریکا بیش از مردم ایران نسبت به دست داشتن کانون های پنهان وابسته به دولت آمریکا در این حادثه مظنوند تا آنجا که بر مبنای یک نظرخواهی انجام ‌شده در سال ۲۰۰۶ توسط اسکریپس هاوارد و دانشگاه اوهایو نشان داده شد «بیش از یک‌سوم جامعهٔ آمریکا مظنون‌اند که مقامات رسمی دولت فدرال به تروریست‌های 11 سپتامبر کمک ‌کرده اند یا این‌که برای متوقف‌کردن‌شان به اقدامی دست نزده اند تا این‌که آمریکا بتواند برای جنگ در خاورمیانه عازم شود.»[13] بنابراین اگر هم این موضوع را بتوان یک تئوری توطئه خواند باز تعداد بیشتری از مردم امریکا در مقایسه با مردم ایران گرفتار این نظریه هستند هر چند نگارنده بر این باور است که حربه هایی تحت عنوان توهم توطئه نتایج بسیاری از تحقیقات که این تردید را اثبات می کند ، تحت الشعاع خود قرار داد.

همینطور برخی دیگر از گمانه ها مبنی بر هدایت شدن طرح هلوکاست از سوی احمدی نژاد از سوی برخی شبکه های پنهان و ذی نفع ، با توجه به اینکه بیشترین سطح روابط اسرائیل با ایران در دوران احمدی نژاد صورت پذیرفته [دیدار وزرای علوم ایران و اسرائیل ، موضوع بحث برانگیز سزامی که نگارنده تحقیقات وسیعی در ارتباط با آن نموده است، رمز گشایی از مصاحبه محمد علی رامین (تئورسین هلوکاست) با وال استریت ژورنال در ارتباط با هلوکاست ) ومسائلی از این دست] مواردی است که برخی محققین داخلی با جدیت آن را پی گرفته اند و متاسفانه علیرغم اسناد متعددی که ارائه نموده اند به توهم توطئه متهم شده اند یعنی همان نگرانی که عبدالله شهبازی مطرح کرده است: « مفهوم “تئوري توطئه” بيشتر كاربرد ژورناليستي دارد تا علمي. به‌عبارت ديگر، نوعي حربه تبليغاتي است براي بستن دهان كساني كه به پژوهش در لايه‌هاي پنهان سياست و تاريخ علاقمندند.»

شاید اگر نویسنده کتاب توصیه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مبنی بر اینکه « سراغ مردم عادی برود» را جدی نمی گرفت و سراغ برخی محققین برجسته و مستقل ایرانی می رفت می توانست به نتایج قابل قبول تری برسد .در 444 صفحه کتاب نمی توان یک جمله اظهار نظر از یک اندیشمند یا محقق مستقل ایرانی در حوزه های مختلف ، فرهنگ ، سیاست ، اقتصاد یافت به هر حال نویسندگان قصد داشته اند چهرۀ ایران امروز را به مخاطبین خود عرضه کنند و این طیف نیز بخشی از مردم ایران هستند که شاید می توانستند هدف سرژ میشل را در ارتباط با «ارائه چهره ای از ایران بدور از کلیشه های همیشگی غربی» برآورده کنند.

پی نوشت:

1. سرژ میشل ، پائلو وودز «قدمت روی چشم ،چهرۀ ایران امروز » انتشارات گراسه،خرداد 1390 صفحه 37

2. همان ماخذ، صفحه 75

3. همان ماخذ، صفحه 95

4. همان ماخذ ، صفحه 25 ، 26

5. همان ماخذ ، صفحه 69 و 70

6. Robert parry – 1993 Trick or treason , The October surprise mystery

7. روبرت پاری، تحقیقات و یافته های جدید پیرامون «اکتبر سورپرایز» و« ایران گیت » صفحه 9

8.حیله یا خیانت ، راز اکتبر سورپرایز،انتشارات انقلاب اسلامی،ترجمه ابوالحسن بنی صدر،صفحه 5

9.همان ماخذ صفحه 6

10.عبدالله شهبازی،«نظریه توطئه و نقد روش شناسی در تاریخ نگاری معاصر ایران»، مراجعه شود به لینک

http://www.shahbazi.org/pages/Conspiracy_Theory1.htm

11.یوراند آبراهامیان، فکر توطئه چینی در فرهنگ سیاسی ایران،کنکاش(چاپ خارج از کشور)تابستان 69 صفحه 95-96

12. شهبازی،«نظریه توطئه و نقد روش شناسی در تاریخ نگاری معاصر ایران»،صفحه 6

 13.

Third of Americans suspect 9-11 government conspiracy»، ScrippsNews، August 1, 2006

 14. سرژ میشل ، پائلو وودز «قدمت روی چشم ،چهرۀ ایران امروز » انتشارات گراسه،خرداد 1390 صفحه 26